شعر
شعر

شعر

قاسم صرافان

مرثیه اى مشترک با لسان الغیب:

.

سیلی آن روز به رویت چه غریبانه زدند

«آتش آن بود که در خرمن پروانه زدند»

.

یک کبوتر وسط شعله تقلا می‌کرد

«جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد»

.

رسم این است که پروانه در آتش باشد

«عاشقی شیوه‌ی رندان بلاکش باشد»

.

با گل و غنچه تو دیدی در و دیوار چه کرد؟

«دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد»

.

کمر سرو در این کوچه کمان خواهد شد

«چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد»

.

آه! هجده گل از آن باغ نچیدیم و برفت

«باربر بست و به گردش نرسیدیم و برفت»

.

تا در این خانه گُلِ خنده‌ی زهرایم بود

«من ملَک بودم و فردوس برین جایم بود»

.

عمر کوتاه تو گنجایش دنیا را بس

«وین اشارت ز جهان گذران ما را بس»

.

خانه دوست کجا؟ صحن سپیدار کجاست؟

«ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟»

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.